خلاصه وقتی کار دخترا تموم شد تا در اتاقو باز کردند صدای دست شنیدند.............گروه یوکیس بود که تشویقشون میکرد
کوین:کارتون عالی بود............واقعا قشنگ بود.............من یکی که واقعا خوشم اومد
مریم:واقعا؟
کوین:آره هم سبک آهنگتون قشنگ بود هم رقصی که براش طراحی کردین....................واقعا طراح رقص خوبی دارین............طراح رقصتون کیه؟
نیلو:یعنی شما نمیدونین؟
کوین:خب چرا.............اما میخوام خودش بگه و برام توضیح بده چه طوری رقصو طراحی کرد؟
مریم:خب طراح رقص منم..................طور خاصی نبود...من هر چی به ذهنم میومد میرقصیدم با توجه به معنی آهنگ
کوین:پس طراحی رقص انقدر راحته.................اما ما رقصامونو با توجه ریتم آهنگ میسازیم
مریم:خب مثلا اگه تو آهنگ با یه ریتم مخالف چیزی که میخونه رو بخواین انجام بدین........مثلا تو آهنگ با ریتم تند بگه {یه قر بده}شما با ریتم تند قر میدین؟
کوین:خب..............خب.........راستش نمیدونم چی بگم؟
مریم:دیدین.........با معنی آهنگ راحت تر میشه رقص طراحی کرد تا با ریتم آهنگ!!!!!!!!!البته اگه هردوشون رو باهم تلفیق کنیم خیلی قشنگ تر میشه!!!
کوین:بله...............هر چی تو بگی من تسلیم امر تو ام(واییییییییییی خدا پسرایی به پررویی اینا ندیدم.........چایی نخورده رفت سر یخچال موز برداشت)
مریم سرخ شد(اینم که عشق لبوئه)
کیسوپ:حتما خسته اید بریم بیرون یه چیزی بخوریم!!!!!!!!!(تو کجا!!!!!!!!!)
کیانا یه نگاه بهش کرد و گفت:آره بریم منم گشنم شده(این دوتا همون خجالتیان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!)
سوهیون:پس بریم دیگه
دخترا اولش نمیخواستن قبول کنن و میگفتن ما گشنمون نیست اما شکمشون دروغشونو فاش کرد از بس قار قور کرد پس دخترا راضی شدند و رفتند به یه رستوران گرون
نگین:چرا اومدیم اینجا؟............اینجا غذاهاش گرونه!!!!!!!!!!!!!!!!!
کیسوپ:یادتون رفته.............گفتم یکی هست که غذاهای گرون میخوره........به خاطر اون ما هم همیشه غذاهای گرون میخوریم..............شما هم عادت میکنید
خلاصه هر کی یه غذایی سفارش داد به جز مریم
همینجوری داشت به منو نگاه میکرد و قیافشو کج و کوله میکرد(بهتر از این نتونستم توصیفش کنم)
صبا:مریم نمیخوای سفارش بدی؟همه منتظر تو ان!!!
مریم منو رو گذاشت کنار گفت:من................من گشنم نیست..........شما بخورین!!!!!
کیانا:چرا؟
مریم:آخه اینا همش یا غذاهای دریاییه یا تو غذاش چیزایی داره که من دوست ندارم(حالا واسه من چس کلاس میذاره!!!!!!!)
ای جی:خب مگه چی داره که تو دوست نداری؟
مریم:همه چی.............قارچ......جوانه گندم........و خیلی چیزای دیگه.......بقیشم که غذای دریاییه منم ازغذای دریایی بیزارم
سوهیون:از چیه غذای دریایی بدت میاد اینا که همشون مفیدن؟!!!!!!
مریم:میدونم مفیده.............اما من بدم میاد(واقعا هم بدم میاد)
غذاهای بچه ها رو آوردن و اونا شروع کردن به خوردن و مریم وقتی میدید حالش بد میشد
ای جی که دید اینجوریه اومد سر به سرش بذاره گفت:مریم میخوای بگم واست سوپ مارمولک بیارن............
اینجا بود که مریم حالش بد شد و دویید سمت دسشویی
صبا و کیانا هم رفتن پیشش ببینن چش شده!!!!!!!!
صبا:مریم خوبی؟
مریم انقدر حالش بد بود نمیتونست حرف بزنه!(دیگه جزئیاتو نمیگم)
کیانا:میخوای بریم دکتر؟
مریم با سرش حرف کیانا رو رد کرد
یکم که حالش خوب شد صبا از تو کیفش بطری آبشو در آورد و داد بهش که بخوره(صبا چه مجهز اومده!!!!)
مریم یکم آب خورد و آروم گفت:من حالم خوبه بریم
از دسشویی که اومدن بیرون کوین وایساده بود
صبا:شما اینجا چی کار میکنین؟
کوین:اومدم ببینم حال مریم خوبه یا نه!!!!!!!(چه بچه به فکره!!!!یاد بگیرید!!!!)
مریم:خوبم فقط میخوام از اینجا برم بیرون.......من میرم بیرون از اینجا یه گوشه میشینم تا شما غذاتونو بخورید بیاید.....................................................و رفت
کوین:خانوما من غذامو خوردم میرم پیشش که تنها نباشه شما برید بقیه غذاتونو بخورید.......................و اونم رفت دنبال مریم......دخترا هم رفتن سر میزشون
مریم جلو رستوران رو پله ها نشست و منتظر شد که دید یکی اومد نشست بغلش......دید کوینه.........بعد بهش گفت:بابت اتفاقی که افتاد ببخشید نمیخواستم اینجوری بشه!متاسفم
کوین:عیب نداره!!!!!!الان خوبی؟میخوای بریم دکتر؟
مریم:نه بابا...........دکتر واسه چی.......خوبم مرسی.......یکم هوای آزاد حالمو بهتر میکنه...
کوین:خب یه پارک کوچیک پشت رستورانه بریم اونجا حال و هوات عوض شه
مریم:آخه الان بچه ها میان!!!
کوین:عیب نداره.........اومدن زنگ میزنن
وپاشد دست مریمو گرفت از رو پله ها بلند کرد و با هم رفتن به پارک و رویه صندلی نشستند
مریم:چه اینجا قشنگه...........اینجارو چه جوری پیدا کردی؟
کوین:همینجوری........یه روز که اومده بودیم همین رستوران من اومدم بیرون یه دور بزنم اینجا رو پیدا کردم
مریم داشت آروم آروم گریه میکرد
کوین یه نگاه بهش کرد و گفت:چی شده............چرا گریه میکنی؟
مریم:هیچوقت فکر نمیکردم با تو بیام یه چنین جای قشنگی!!!!!
کوین:مریم..........................................من تو رو دوست دارم(نه به رکی این نه به خجالت کیسوپ)
مریم با تعجب به کوین نگاه کرد......میدونست کوین یکم دختر بازه و امکان داره اینو برای گول زدن هر دختری بگه............اما توچشمای کوین یه صداقتی میدید که حس میکرد راست میگه
مریم:راست میگی؟
کوین:برای چی باید بهت دروغ بگم؟
مریم:نمیدونم!!!!
کوین:توچی؟توهم منو دوست داری؟
مریم:اگه عشقمو به مسخره بازی نمیگیری.............آره من خیلی وقته تو رو دوست دارم
کوین:من هیچوقت تو و عشقتو مسخره نمیکنم.......................خوشحالم که عشقمون دو طرفه است.............
و دست مریمو گرفت(چه زود این دوتا بهم رسیدن چرت و پرتا)
مریم نمیدونست باید چی کار کنه(انگار اومده خواستگاریش).........آروم سرشو گذاشت رو شونه کوین و چشاشو بست و گریه کرد(وای که این دختر چه قدر پرروئه)
کوینم ساکت نشست و هیچی نگفت
بعد از یه ربع گوشیش زنگ خورد
کوین:بله........ای جی چی کار داری؟
ای جی:ما شاممونو خوردیم.........اومدیم بیرون شما کجایین؟
کوین:شما برید خونه مامیایم فقط یکی از ماشینا رو بذارید بمونه(آخه با سه تا ماشین بودن)
ای جی: باشه بابا............حالا سوئیچو چه جوری به دستت برسونیم؟
کوین:بده به کیسوپ بگو بیاره اونجایی که یه بار باهم رفته بودیم بعد از غذا خوردن تو همین رستوران!!!
ای جی:باشه خدافظ ........................ و قطع کرد و سوئیچ یکی از ماشینا رو داد به کیسوپ و کیسوپم آورد برای کوین
وقتی کیسوپ رسید به کوین ،مریمو دید که اشکاش رو صورتش خشک شده و همونجوری خوابش برده...............................آروم به کوین گفت:مریم شی خوابه.............آروم ببرش تو ماشین
کوینم سرشو به نشونه تایید تکون داد و سوئیچو گرفت و کیسوپ رفت
بعد از 5 دقیقه کوین آروم مریمو بلند کرد و بردش سمت ماشین(بغل نکردا از خواب بیدار کرد و بردم سمت ماشین بعد تو ماشین دوباره خوابم برد مثلا!!)
و همچنان چون مریم خواب بود آدرس خونه رو نداشت و مجبور شد ببرتش خونه خودشون.....
پسرا خوابیده بودن .......... کوین مریمو برد گذاشت رو تخت خودش...........یه دقیقه همینجوری نگاش کرد بعد آروم پیشونیشو بوسید و رفت پایین توسالن خوابید
بازم بای
نظرات شما عزیزان: